درد و دل.. (دلنوشته)

ساخت وبلاگ

اونقدر سرد و گرم روزگار رو چشیدم، که حسابی سیر شدم..
راستی نمیدونم خبر داری یا نه!؟
دیشب داشتم تنظیمش میکردم...
چند ساعتی کلنجار رفتم باش..
حس میکردم دیگه کامله کامله!!
ولی هربار که دوباره میخوندمش، یه جمله ی جدیده دیگه یادم میومد و بش اضافه میکردم!!
ولی بار آخر که خوندمش، دیگه به نظر خوب بود..
سعی کردم همه چی رو در نظر گرفته باشم..
سعی کردم به همه ی دیروزها و امروزها و فرداها فکر کرده باشم..
سعی کردم مَتنِش عادلانه باشه..
سعی کردم کلماتش سرد و بی احساس نباشن...بلکه گرم و تپنده باشن..
سعی کردم نامرد نباشم، ولی در عین حال به خودمم ظلم نکرده باشم..
و...
خلاصه..
وقتی داشتم مهر تایید رو روش میزدم..
حس کردم یه ((back space)) طولانی روی سه سال از زندگیم گرفتم..حس کردم ماشین زمان، زیادی هم خیالی نیس و گاهی میتونه وجود داشته باشه...!
مهر تایید قلبم رو پاش زدم و امضاش کردم..
فکر کنم استعفانامه ی خوبی میشه!!
فقط مونده شاه قلبم قبولش کنه......
دعا کنین..

خدا تا کی..!!؟ (دلنوشته)...
ما را در سایت خدا تا کی..!!؟ (دلنوشته) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : khaterehaa1393 بازدید : 64 تاريخ : سه شنبه 3 مرداد 1396 ساعت: 5:42